بهترین و بدترین لحظه سفر سال 2016

02 دی ، 1398
شیرین عباسپور

بهترین و بدترین لحظه سفر سال 2016

من سال 2016 با امید فراوان و چشمی از گینس در یک میخانه تصادفی انگلیس در توکیو استقبال کردم. اگرچه من در یک سرزمین خارجی تنها بودم ، اما می توانستم هوای مثبت بودن در هوا را حس کنم. این اولین سفر من بود که من شغل تمام وقت خود را ترک کردم (دوباره) ، و من مشتاقانه منتظر سفرهای بیشتر و اولین بارها بودم. من آن را نمی دانستم ، اما حداقل آن سال یک سال سوار اتومبیلرانی خواهد بود. رای خرید بهتر ورزرو تور ارزان به وب سایت  اوج ماندگار مراجعه کنید

شما می توانید آنچه را که می خواهید در مورد سال 2016 بگویید ، اما نمی توانید بگویید که خسته کننده بود. من حتی تا الان مطمئن نیستم که چه احساسی دارم فکر نمی کنم تنهایی احساس کنم انگار سالی است که جهان دنیا را فریب داد. بسیاری از اوقات وجود دارد که من فقط می خواستم آن را به پایان برساند ، بنابراین من می توانم این توهم از شروع دوباره داشته باشد. فهمیدم که هر موضع سیاسی که من گرفتم معلوم است که طرف بازنده است. تنها فیلمی که امسال با هم نوشتم ، وقتی در سینماها حضور داشت ، به صورت آنلاین پخش شد.

و فهمیدم که من از یک وضعیت پزشکی رنج می برم که اخیراً آشکار شد و تقریباً در 20 سال مرا برای اولین بار در بیمارستان محاصره کرد و مرا از سفر برای کل تابستان متوقف کرد. تصور کنید. این مبارزه واقعی است.

با این حال ، سال 2016 بهترین سال سفر تاکنون برای وینز و نیز خودم است. این اولین سال کامل است که هر دو ما وبلاگ نویسان مسافرتی تمام وقت بودند (که در پایان سال 2015 شغل خود را ترک کردند). علیرغم ترساندن پزشکی من ، ما در 27 کشور جهان (21 کشور مشترک) پیاده روی کرده بودیم ، از جمله یک سفر طولانی مدت دو ماهه در اروپا ، یک سخنرانی در مجمع جهانی جهانگردی در استانبول و کسب مقام سوم در نخستین دوره #GoogleAdventure در ژاپن.

اما همه تجربیات ما عالی نبودند! برخی نیز بسیار افتضاح بودند! قبل از اینکه این لیست را خراب کنم ، شروع می کنیم. در اینجا فراموش نشدنی ترین لحظات سفر ما ، چه خوب و چه بد ، در این اتفاق دیوانه کننده که سال 2016 است ، هستیم.

5 لحظه بدترین سفر

5. زلزله در دوش توکیو

در طول سه سال گذشته ، من پنج بار به ژاپن رفته ام (چهار مورد در توکیو). تقریباً در هر زمان ، زمین لرزه های ضعیف زمین رخ داده است. از این رو ، هنگامی که اتاق هتل من که صبح نوامبر شروع به لرزیدن کرد ، احساس کردم هیچ چیز برای نگرانی وجود ندارد. بنابراین در آنجا ، من در حمام بودم که برای یک روز بزرگ آماده می شوم ، بدون توجه به زلزله. یعنی تا زمانی که بیش از حد قوی نباشد که نادیده گرفته شود. دیوارها و سقف صداهای بلند و خزنده ای را برای آنچه که برای همیشه احساس می شود ایجاد کردند. این وقتی شروع به ترسیدن کردم خوشبختانه ، سرانجام فروکش کرد و کسی صدمه ندید.

وقتی تمام شد ، به اتاق وینز رفتم. (این سفر بخشی از #GoogleAdventure بود و به ما اتاق جداگانه‌ای داده شد.) وین به همان اندازه من متزلزل شد. او وقتی این اتفاق افتاد بسته بندی می کرد. بلافاصله به لابی رفتیم.

4. در استانبول از ما  کلاهبرداری شد .

استانبول یکی از بزرگترین شهرهایی است که ما دیده بودیم ، اما مانند بیشتر شهرهای بزرگ ، بیش از سهم کلاهبرداری های توریستی خود را دارد. متأسفانه ، ما قربانی یک نفر شدیم.

وقتی به من پیام دادم که باید در یک ساعت در یک مهمانی شام شرکت کنیم ، با تفریح ​​در اطراف منطقه Eminönü قدم می زدیم. از آنجا که زمان زیادی را نداشتیم ، تصمیم گرفتیم یکی از کابین ها را که در کنار تنگه قرار دارد پارک کنیم. راننده دوستانه بود و به هیچ وجه مشکوک نبود - تا اینکه او پیشنهاد کرد مسیر متناوب را برای هتل ما طی کند. ماهی بود زیرا روز اول ما در شهر نبود و دقیقاً می دانستیم چگونه سریع به هتل خود برسیم. اما او به دلیل ترافیک اصرار داشت. ما در وسط جاده بودیم بنابراین نتوانستیم بیرون بیاییم. با حرکت سوار شدن ، متوجه شدیم که کنتور به طور غیرعادی و سریع حرکت می کند. داستان کوتاه بلند ، او از ما خواسته بود تا پنج برابر چیزی كه احتمالاً باید بپردازیم.

اما در اینجا خاتمه نیاورد ، پس از اینکه ما به ما پرداخت پرداخت کردیم ، او شکایت کرد که ما قبض های اشتباهی را به او داده ایم. در ابتدا فکر کردیم که واقعاً اشتباه کرده ایم اما بعد از تعویض لایحه کوچکتر ، او یک بار دیگر شکایت کرد که ما صورتحساب های اشتباهی به او داده ایم. او از عدم آشنایی با یادداشت های آنها بهره می برد. به هر حال ، هنگامی که ما شروع به تقاضا کردیم که پول را به ما پس بدهیم ، او تسویه حساب کرد.

3.از ما دوباره در مراکش کلاهبرداری شد .

با آمدن از اشتباهات خود در استانبول ، وقتی به مراکش رسیدیم ، بسیار مراقب بودیم. تقریباً نیمه شب به مراکش رسیدیم. در ایستگاه قطار ، تاکسی های خود را با دقت انتخاب کردیم تا مطمئن شویم که دیگر نخواهیم کلاهبرداری کنیم. او ما را در حاشیه جامع الفنا رها کرد زیرا وسایل نقلیه مجاز به دورتر رفتن نیستند. از اینجا ، ما باید پیاده رو ، خانه سنتی مراکش را که می توانستیم در آن بمانیم ، با پای پیاده پیدا کنیم. چیزی است که ، مدینه مراکش یک پیچ و خم غول پیکر است. و اغلب اوقات علائم قابل توجهی به چشم نمی خورد. برای رزرو بلیط و تور لحظه آخری به وب سایت اوج ماندگار مراجعه کنید.

 

هنوز مراقب بودیم. دو پسر ما را در اطراف دنبال کردند و به ما کمک کردند ، اما ما رد کردیم. در عوض ، ما از فروشندگان میوه راهنمایی خواسته ایم. این کافی نبود ما هنوز نتوانستیم آن را پیدا کنیم.

راه رفتن را ادامه دادیم. هر دو نفر هر کجا که می رفتیم دنبال ما بودند. ما در اعماق منطقه مسکونی قرار داشتیم و هیچ فروشنده ای نبود که این بار بتواند به ما کمک کند. هنگامی که ما متوجه گروهی از مردم محلی شدیم که سرما زدند ، تصمیم گرفتیم که از آنها بخواهیم. یکی از بچه ها آدرس را پرسید و قول داد ما را به رادمان ببرد. با او که راه را طی می کرد ، کوچه های تاریک را پشت سر گذاشتیم. وینز و من عصبی شدیم. احساس کردیم که این مرد ما را گمراه کرده است.

یادم است که به وینس گفتم ، اگر به این نتیجه برسد ، او باید او را بگیرد و من توپ های او را می زنم. هاهاها ما واقعاً پارانوئید بودیم.

معلوم شد که او واقعاً ما را به رادمان می برد. ما بدون نیاز به توسل به مشت مشت به آنجا رسیدیم. اما به محض اینکه به راد رسیدیم ، آن مرد شروع به درخواست پول به عنوان نشانه کرد. آنچه را که احساس می کردیم به او می دادیم به او دادیم ، اما او تقاضای بیشتری داشت. معادل PHP500 (USD10).

2. پیاده روی در پراگ: CANCELED!

بین این دو نفر ، وین یک فرد ضعیف است. وقتی صحبت از فعالیت های شدید است ، من همیشه برای این چالش آماده هستم. وین همیشه نیاز به قانع کننده زیادی دارد. زیاد. وقتی ایده کوهنوردی در پراگ مطرح شد ، حتی دریغ از ثبت نام نکردم. وین حتی دریغ نکرد که بگوید نه. اما می دانم که بسیار خوب بود و اگر وین از دست می داد شرم آور خواهد بود. مجبور شدم او را متقاعد كنم كه بپیوندد. من به او گفتم از من متشکرم. من یک روز و شب کامل را صرف تلاش او می کنم تا او را به توافق برساند! نه تنها او می ترسید ، بلکه نگران پول نیز بود. اما بیشتر می ترسید. این ارزانترین چتربازی بود که من در هر جای دنیا دیده ام.

سرانجام ، او گفت: بله. سپاس خداوند را! ما ثبت نام کردیم به طور کامل پرداخت می شود برنامه ریزی برای روز بعد.

روز بعد باران بارید. شیرجه ما لغو شد. و ما نمی توانیم از آنجا مجدداً تنظیم کنیم ، زیرا آخرین روز ما در پراگ بود. آهارگ! من 2 روز در تلاش برای خم کردن بازوی Vins برای انجام این کار بودم و درست وقتی که او از نظر عاطفی آماده شد ، لغو شد!

1. چراغ های شمالی در ایسلند: NO SHOW!

تاریخ سفر ایسلند را با دقت انتخاب کردیم. ما درخشندگی ماه ، قدرت فعالیت خورشیدی و آب و هوا را در نظر گرفتیم. اما شما می دانید آب و هوا ، ناخوشایند است و لعنتی!

ما در بروکسل بودیم که فیلم های شفق قطبی بصورت آنلاین ویروسی شده اند. ویژه بود زیرا چراغها از ریکیاویک به وضوح قابل مشاهده بودند. در واقع ، دولت مجبور شد چراغ های شهری را برای لذت بردن حداکثر از خاموش خاموش کند. ما هیجان زده شدیم زیرا توقف بعدی ما ایسلند بود! چند روز آنجا خواهیم بود.

وقتی وارد شدیم ، ایسلند پوشیده از ابرهای ضخیم بود. آنها در طول روز بارها پاک می شدند اما غروب آنها غافل می شد. اوه! بدترین قسمت ، فعالیت خورشیدی قوی در کل هفته ای بود که در آنجا بودیم. ما فقط نتوانستیم چراغ ها را ببینیم زیرا ابرها مانع از مشاهده می شدند. از شب 1 ، تورهای چراغهای شمالی که رزرو کرده ایم ، لغو می شود و به شب بعد منتقل می شود.

قبلاً آپارتمان AirBnB خود را قفل کرده بودیم و کلیدها را داخل آن می گذاشتیم ، بنابراین در ساعت 3 صبح از سرما در ایسلند گیر کردیم.

در ابتدا ، ما فکر نمی کردیم که آن را از دست بدهیم ، بنابراین صبر کردیم. اما بعد از گذشت تقریباً یک ساعت از سرما ، سرانجام به ما طلوع کرد که دیگر نمی آید و ما به طور قطع آن را از دست دادیم. تاکسی در اطراف وجود نداشت. ما سعی کردیم با شرکتهای انتقال تماس بگیریم اما پیام صوتی گفت که آنها در ساعت 7:30 صبح باز می شوند. ما سعی کردیم بصورت آنلاین رزرو کنیم اما سفر بعدی ساعت 5 صبح برنامه ریزی شده است. پرواز ما ساعت 6 صبح بود. فرودگاه یک ساعته با هتل فاصله دارد. در آن زمان ،

ما می دانستیم که گرفتن پرواز ما غیرممکن خواهد بود. اما پس از آن ، یک شاتل از یک شرکت رقیب در مقابل ما متوقف شد و منتظر 2 مسافر دیگر از یک هتل در نزدیکی بود. آنها منتظر بودند ، اما مسافران ممکن است تعقیب شوند. در آن شاتل 2 صندلی خالی وجود داشت و ما نیاز به سوار شدن داشتیم. با راننده صحبت کردیم. "ما این شاتل را رزرو نکرده ایم ، اما دلمان برای ما تنگ شده است. آیا حتی بدون رزرو قبلی ما را در آنجا اسکان خواهید داد؟ »او این کار را کرد! و او اضافی به ما نداد.

5 بهترین لحظه سفر

5. ارتقاء رایگان به یک ویلای آب در مالدیو!

این همه زمانی شروع شد که دوستم دوت از من دعوت کرد تا با او به جایی بروم که بتواند استراحت کند. او از سفر به ژاپن و من از سنگاپور می آمدیم. برنامه اولیه ما باقان ، میانمار بود ، اما پیش بینی هوا می گوید ما به هیچ وجه بالون هوای گرم سوار آن نخواهیم شد. اتفاقاً ، ما سعی کردیم به جایگزینی بیاییم ، مکانی که قبلاً هرگز نبوده ایم اما به ویزای از پیش تصویب نشده نیاز نداریم. ایده مالدیو روی میز انداخته شد و هر دو ما آن را گرفتیم.

هردو می خواستیم اقامت در یک استراحتگاه لوکس را تجربه کنیم اما بودجه محدودی داشتیم ، بنابراین ارزان ترین اتاق را در ارزان ترین اقامتگاه خصوصی که پیدا کردیم رزرو کردیم. یکی از اتاقهای ساحل را گرفتیم. هیچ چیز فانتزی ، اما به اندازه کافی راحت است. همه چیز خوب بود ، تا اینکه یک روز صبح که من و تون فقط در محل پذیرایی قدم زدیم. مدیر توجه ما را صدا کرد و به ما نزدیک شد.

"چگونه می خواهید به ویلا آب ارتقا دهید؟ ویلاهای خالی وجود دارد. "مدیر گفت. با دانستن اینکه این خانه های ییلاقی زیر آب چقدر گران هستند ، به تون نگاه کردم و سعی کردم راهی برای گفتن مؤدبانه پیدا نکنم.

4. صحبت در مجمع جهانی گردشگری در استانبول

دروغ می گویم اگر به شما بگویم در این سفر کمی ترسیده ام. این برنامه در دوره ای قرار گرفته است که بیشترین توریستی استانبول به یک حمله تروریستی سقوط کرده است. اما من هرگز اجازه نمی دهم که ترس مانع از مسافرت به مناطق خارج از مناطق جنگ شود. بنابراین حتی وقتی عصبی بودیم ، به استانبول پرواز کردیم و به تعهد خود در مورد انجمن جهانی گردشگری احترام می گذاریم.

این یک تصمیم عالی بود زیرا من از این رویداد و استانبول به طور کلی لذت بردم.

3. تعقیب آبشارها و رنگین کمان در ایسلند

ایسلند چراغهای گرانبهای شمالی خود را به ما نشان نداد ، اما آبشارهای پر آب و تاب به ما نشان داد. از میان این شگفتی ها ، Skogafoss ایستادگی کرد. اما نه در ابتدا

 

وقتی رسیدیم ، کمی تحت تعقیب بودیم. آبشار عالی ، بکر بود ، اما بعد از دیدن با شکوه گلففوس ، به آبشار بیشتری احتیاج خواهیم داشت. مکان خاکستری و ترسناک به نظر می رسید. آنها گفتند كه به طور معمول در زیر آفتاب بهتر به نظر می رسد ، اما حتی خورشید نیز در خلق و خوی نبود. ما تازه متوقف شدیم که متوقف شدیم و گفتیم ، "بگذارید کمی بیشتر صبر کنیم. شاید."

و دقیقاً مانند آن ، سرانجام خورشید نشان داد. دقیقاً مثل آن ، رنگین کمان در مقابل ما ظاهر شد.

بعضی اوقات ، تنها کاری که باید بکنید این است که کمی صبر کنید. کمی سخت تر مبارزه کنید. کمی بیشتر بمانید. و بعد خواهید دید

2. اولین بارش برف و بالون هوای گرم در کپادوکیا ، ترکیه

اولین بارش برف خود را در کپادوکیا داشتیم. مطمئناً ، من قبلاً برف را دیده ام و لمس کرده ام ، اما در حال حاضر در زمین بود. اولین باری که دیدم در حال سقوط در Goreme ، ترکیه است. یک برف روی دستکش دستم افتاد و تقریباً فوراً ناپدید شد.

وقتی به خوابگاه خود در Goreme رسیدیم ، بارش برف سخت بود. خوابگاه ما یک کافه پشت بام داشت ، جایی که من وینز منتظر ماندیم تا کارکنان اتاق را آماده کنند. صاحب ، که از ما استقبال کرد ، مرتباً از ما خواست تا به داخل خانه بریم. وی گفت: "باران می بارد ، وارد شوید ، وارد شوید."

اما ما در خارج ماندیم. تلاش برای برف بارش برف. ما شبیه احمق ها بودیم!

من به صاحب خوابگاه گفتم: "شما نمی فهمید." "این اولین برف ما است!"

اما این حتی فراموش نشدنی من برای اولین بار در کاپادوکیا نیست. در روز دوم ما ، برای اولین بار یک بادکنک هوای گرم سوار کردیم ، بالای یک دریای بی پایان از سازندهای سنگی ، از ستونهای بلند که طبیعت به طور دقیق برای بیش از 2000 سال در دودکشهای عظیم شکل می گرفت ، سوار می شدیم تا سنبله هایی که مسیحیان اولیه از آن حک شده بودند تا مسکن ایجاد کنند. و کلیساها قرنها پیش این سوار همچنین اجازه می دهد تا برخی از قله های قدرتمند آناتولی مرکزی را ، از جایی که خورشید در یک صفحه آسمانی خیره کننده ظاهر می شود ، مشاهده کند. سورئال بود.

1. رقص در فلورانس ، ایتالیا.

از کجا شروع کنیم؟ از اولین نگاه ما به Duomo تا آخرین وعده غذایی ما در شهر ، عشق زیادی در مورد Firenze وجود دارد! در روز اول خود ، ما می خواستیم یک پانینی را در پشت Duomo امتحان کنیم. وقتی کارمندان از ما پرسیدند که ما چه چیزی را دوست داریم ، من به سادگی گفتم ، "هر آنچه را که شما توصیه می کنید." آنها ما در اینجا در مورد پنلی 6EUR صحبت می کنیم. این احتمالاً کاری است که آنها برای هر مشتری جدیدی که از طریق درب آنها عبور می کند انجام می دهند ، که قابل تحسین تر است.

همین اتفاق در یک فروشگاه ژلاتو افتاد. ما تنها فروشگاه بودیم ، اما من نمی توانستم تصمیم بگیرم که چه طعمی را می خواهم. صاحبخانه ما را مجبور کرده بود که هر طعم را یک به یک طعم دهیم تا بتوانیم انتخاب آگاهانه ای انجام دهیم.

این چیزهای اندکی مانند این است که خاطرات ما از فلورانس را حفظ می کند. اما یک مورد که هرگز فراموش نخواهم کرد یک شب در راه بازگشت به هتل بود ، نوازندگان خیابانی با صدای کلاسیک بازی می کردند. ناگهان ، یک مادر شروع به رقصیدن با پسر احتمالاً 10 ساله اش در وسط خیابان کرد. آنها توریست بودند و فقط آنجا تماشا می کردند و همه تماشا می کردند. لحظه ای دلپذیر بود که باعث شد اعتقاد داشته باشم که با وجود همه اتفاقات بدی که در سال 2016 افتاد ، این جهان همچنان با عشق و زیبایی در حال پیرایش است و آن زندگی هنوز ارزش تجلیل دارد.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
0 کامنت
نظر خودتان را ارسال کنید
0